پژوهش در حوزه برندینگ و مطالعات روانشناسی عمقی (یونگ) رو به ترتیب از سال 87 و 82 شروع کردم. در این پست در مورد بخش پزوهشهای حوزه برندینگ صحبت میکنم و بعدها در پستی دیگه در مورد روانشناسی عمقی مینویسم. سال 87 شروع مسیر برندینگ من بود، البته قبلتر هم کارهایی انجام داده بودم ولی هیچوقت اون زمان نمیدونستم که به این فرایند، برندینگ میگن. علاقه و پژوهشهای من هر چه جلوتر میرفتم جدیتر و جدیتر میشد. تا اینکه از سال 92 شروع به گذراندن دورههای آموزشی رسمی کردم. دورههای آموزشی که گذراندم:
ادامه راه و مسیرم منجر شد که من این روزها دانشجوی دوره DBA Branding (دکتری برندینگ) با راهبری دکتر بهنود اللهوردینیک باشم تا تجمیعی بر پژوهشهایی که این سالها در زمینه برندینگ انجام دادم باشه.
تا اینجای داستان رو که گفتم برای رسیدن به این بخش بود، 17 مهر، آگهی "دوره تدوین کتاب مرجع برند" رو در کانال تلگرام گروه برندآفرینی بانیک دیدم. همون روز به بانو شاهمحمد پیام دادم و از نحوه پرداخت و شرایط ثبتنام در این دوره آموزشی سوال پرسیدم. حالا بخاطر شرایط مالی که در این برهه زمانی داشتم متوجه شدم که نمیتونم تو این دوره شرکت کنم. چند روزی گذشت، مثل همیشه سرکار بودم، اگر کنجکاوید که بدونید چه شغلی دارم، در حال حاضر راهبر خلاقیت سازمانی آواتک هستم. روز 19 مهر خانم شاهمحمد از دفتر بانیک باهام تماس گرفت:
-
بانو شاهمحمد: در مورد این دوره توضیح دادن برام که این دوره ویژه دانش آموختگان MBA و DBA گرایش برندینگ و مارکتینگ هستش و... بعد پرسیدن که اطلاع داشتین؟
-
من: بله اطلاعاتشو ازتون گرفته بودم چند روز پیش...
-
بانو شاهمحمد: گروه برندآفرینی بانیک مطابق سالهای گذشته در حال پذیرش تعداد محدودی از متخصصان و فعالان حرفهای در حوزه برندینگه و از علاقمندان به ویژه دانش آموختگان MBA و DBA گرایش برندینگ و مارکتینگ برای مصاحبه اولیه دعوت میکنه. تا در صورت پذیرفته شدن در مصاحبه بورسیه بانیک بشن برای این دوره... آقای کریمی شما هم جزو افرادی هستین که کاندید بورسیه شدن.
-
من: خیلی خوشحال شدم که این اتفاق رخ داده و انتخاب من جزو کاندیداهاتون هستم. (البته شما خودتون هیجانی که اون لحظه داشتمو حس کنید)
-
بانو شاهمحمد: پس من برای روز شنبه ساعت 10 صبح براتون برای مصاحبه با آقای دکتر وقت میذارم.
-
من: ایمیلمو براتون میفرستم و لطفا در Calendar منو ادد کنید.
- ...
خوب من خیلی خوشحال و هیجان زده بودم بابت این موضوع و تا روز شنبه که مصاحبه داشتم و حتی همین الان حس خاصی داشتم و مطمئنن خواهم داشت. روز شنبه به دفتر دکتر اللهوردینیک رفتم و راستش برقهای اون منطقه چند دقیقهای رفته بود (برق میرود ز دستم صاحب دلان کجا رفتی برگرد بیا). من تو لابی نشسته بودم تا جلسه دکتر تموم بشه. بعد از ورود به اتاق دکتر و سلام احوال پرسی، اولین جملهای که به ایشون گفتم این بود که دکتر عجب دفتر بینظیری دارین بعد گفتم:
There is no more competition and no more competitors.
سالهاست شاگرد دکتر هستم و باهم آشناییم. کلی صحبت کردیم و مصاحبه ادامه داشت و خلاصه اینکه بعد از گپوگفتی 30 دقیقهای جلسه مصاحبه تموم شد و من رفتم سر کارم آواتک. میشه حدس زد که کلی هیجان جدید بهم اضافه شده بود. تا اینکه چهارشنبه 26 مهر بانو شاهمحمد با من تماس گرفتن از دفتر بانیک، یه چیز باحالی که رخ داد این بود :)) من نتونسته بودم جواب بدم. بعد اون روز یعنی پنجشنبه کلاس DBA داشتم تو موسسه بهار و بعد از پایان جلسه:
-
من: دکتر فکر میکنید چند درصد احتمال داره که پذیرش بشم؟
-
دکتر: مگه بهت زنگ نزدن؟
-
من: بله احتمالا... (اینجا یکم شوکه هستم که ای بابا تماس از دست رفت، حالا کجا رفتشو نمیدونم، تماسه دیگه میره)
-
دکتر: آره دیگه شما قبول شدی...
-
من: دکتر یه هو چقدر هیجان تزریق کردین بهم (و اینجا من کلی دارم لبخند میزنم...) دکتر داره از پلهها میره پایین...
-
دکتر: خوب آخه تو معلومه پتانسیلشو داشتی خوب از اولم...
-
من: خیلی متشکرم جناب دکتر... بعد رفتم که چایی بخورم طبقه بالا
و از این هفته چهارشنبه دوره تدوین کتاب مرجع برند شروع میشه. برندینگ دانشی هستش که هر چه بیشتر بخونید و بدونید و کار کنید بازهم کمه و نیاز به مهارتها و تخصصهای چند گانه و چند وجهی داره. با نوشتن این پست سعی داشتم از زحمات همه عزیزانی که در مسیر زندگی من برای موفق شدن در حوزه برندینگ بهم کمک کردن تشکر کنم.
اما در آخر میخوام اشاره کوچکی بکنم به بخشی از صحبتهای آقای سهیل رضایی از مجموعه بنیاد فرهنگ زندگی، چون مسیر آشنایی و پزوهش من در روانشناسی عمقی به واسطه آشنایی با موسسه بنیاد بود و هر چه زندگی برای من جلوتر میره بیشتر و عمیقتر آموزههای آقای سهیل رضایی رو درک میکنم و برام ملموستر میشه. یکی از مهمترین نکاتی که همیشه و هر لحظه فکر منو به خودش مشغول کرده پدیدهای هستش به اسم همزمانی که یونگ در سال 1952 این اصطلاح رو ابداع کرد. در پست بعد اشاره دقیقتری به این موضوع میکنم ولی در اینجا فقط به ارائه بخش زیر بسنده میکنم. چرا که تجربه، باور قلبی و ایمان من به این مسئله است.
برای اینکه تحریفی رخ نده بخشی از بیانات آقای سهیل رضایی رو مینویسم و بعد نظر خودمو در انتها میارم: "یونگ گفت اگر تو در مسیری که باید باشی، باشی... آن چه را که باید به تو برسد میرسد... یونگ میگه اگه تو، تو جادهی سِلف باشی هر آنچه باید به تو برسه از طریق چی به تو میرسه؟ از طریق امداد غیبی به تو میرسه.
بسیاری از مواقع ما تو زندگیمون داریم زور میزنیم تا به یکی از خواستههامون برسیم. تا به هر قیمتی بتونیم به دستش بیاریم. اما طبق این آموزه (پدیده همزمانی) اگر خواستهای داشته باشیم که اون خواسته از روح ما نشات گرفته باشه، تمام دنیا دست به دست هم میدن تا تو به آنچه که روح تو میخواهد، برسی و واقعا هم میرسیم. تجربه من در زندگیم این بوده که هر بار چیزیو به واسطه "من" یا "EGO" خواستم، یا بهش نرسیدم و یا اگر بهش رسیدم بهای بسیار سنگینی بابتش دادم. ولی هر جایی که در مسیری که خواسته روح خودم بود قرار گرفتم. با کمترین تلاش ممکن، به آنچه که باید میرسیدم، رسیدم و حتی فراتر از اون بهم رسید. باید براتون یبار از مسیر استخدام شدنم و تجربه 11 ساله خودم در سازمان صدا و سیما بنویسم که پر از نکات این چنین هستش.
اما در مورد مسئله برندینگ چه نکتهای داشت این پدیده همزمانی برای من؟ از زمانی که شروع کردم به این پژوهشها و تفکرات و تجربیات در زمینه برندینگ، تمام نیازهایی که داشتم با کمترین فشار ممکن (منظور تلاش نیست، چون برای هر چیزی تلاش لازمه منظور زور الکی زدنه) به بیشتر از آنچه که در تصوراتم بود رسیدم. همین بورسیه دوره تدوین کتاب مرجع برند نشانی واضح از این امر هستش که من در مسیر برندینگ به درستی قرار گرفتهام. پس به جهان هستی اعتماد کنیم. شاید رسیدن به بسیاری از خواستهها زمان زیادی ببرن. ولی اگر اون خواسته برای ما باشه، بیشک سر راهمون قرار خواهد گرفت.
نکات مهمی که دوست داشتم بهشون اشاره کنم خلاصه مینویسم:
- برندینگ دانشی است نوپا ولی نیازمند مهارت، تخصص و تجربه چندین ساله.
- قدر تمام کسانی که بهتون کمک کردن بدونید و واضح ازشون تشکر کنید.
- در زندگی تلاش کنید اما زور نزنید، هرآنچه برای تو باشه در زمان درست به تو خواهد رسید.
- لازم نیست همیشه منتظر نتیجه باشیم تا احساس رضایت کنیم، به فرآیند توجه کنیم، فرآیند زیباست و شاید نور این فرآیند جاده و مسیری نو را برای ما روشن کند و نتیجهای که در ذهن داشتیم را تغییر دهد. یعنی اگر ما میخوایم به نقطه A برسیم، اگر فقط هدفمون این باشه که به نقطه A برسیم، ممکنه خیلی از پدیدههای مهمترو از دست بدیم.