چند روز پیش بازهم همراه یکی از دوستانم به باشگاه تیراندازی رفتم، اغلب وقتی ازم سوال میشه که مثلا در حوزه تصمیمگیری چطور باید مهارت بیشتری کسب کنم، اگر بخوام تجربیات و مدل فکری خودمو به دیگران (دوستان/مشتریان) انتقال بدم، سعی میکنم از صحبتهای کتابی و علمی فاصله بگیرم و اونهارو در موقعیتهای متفاوت (طبق نیازشون) قرار بدم و بر اساس تجربهای که کسب میکنن به پاسخ سوالشون برسن.
به چند دلیل آموزش بر مبنای تجربه رو باور دارم:
- هرکس مسیر زندگی متفاوتی داشته، در این مسیر باورهای اساسی و تلههای روانی و سایههاشون شکل گرفته پس در نتیجه تفسیرشون از جهان هستی متفاوته
- بر اساس تفسیرشون از جهان بیرونی، برداشتهاشونم منحصر به فرد خودشون هستش
- کتاب فقط تجربیاتو بصورت علمی یا فقط بصورت یک دانش انتقال میده، حتی اگر اون کتاب کاربردی و عملیاتی باشه
- مدل یادگیری هر فردی منحصر به فرد خودشه
- وقتی با حواس پنجگانه یک موقعیتو تجربه کنیم تاثیر عمیقتری برامون میذاره
من به عنوان مربی زندگی و مشاور پرسونال برندینگ، از آموزشهای کتابی و اسلایدسازی فاصله زیادی گرفتم (تا زمانی که مجبور بشم استفاده کنم) و باور دارم کاربرد و اثر بسیار کمی دارن و اغلب به پیچیدهتر شدن مسائل منجر میشه و راهحلیابی طولانیتر میشه.
در واقع روش آموزش من بصورت شخصیسازی شده برای هر فرد یا گروه متفاوت هستش.